مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

دندون دندون

مهیار جون آخه من اینهمه بهت آش دندونی میدم چرا اینقده با ناز دندونات میاد بیرون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  دیگه کم کم داشتم شک میکردم  اما چند روز پیش ، یه دندون خوشگل در اومد و قیافه ات خواستنی تر شد نفسم    این که می گم نفسم . واقعا نفسمی             شب عید غدیر مامان سیمین و بابا علی اومدن خونمون و تو آخر شب تب کردی . نشانه های بیماری نداشتی ، واسه همین فهمیدم که دندون تو راهه .  این اولین بار بود که واسه دندون تب شدید می کردی .   چند روز بعدش جناب دندون یه نیش کوچولولو زد و الان هم دیگه در اومده    &n...
27 آبان 1392

روزهای ما و مهیار اینجوری سر میشه

  از هشت ماهگی مهیار نتونستم کارهایی که انجام میده رو بنویسم حالا هرچی که یادم اومد نوشتم 1-  با تلفن و آیفون حرف میزنه لطف کرده و تشریف ببرین ادامه مطلب تا یه عالمه عکس ببینین   2-پازل ساده رو می چینه 3-حلقه هوش رو میچینه اما نا مرتب 4-دوتا مکعب رو میتونه رو هم بزاره 5-لگو بازی هم دوست داره . چند روزه که همش دست منو میگیره می بره تو اتاقش تا لگو بازی کنیم 6- عاشق آب بازیه 7- وقتی تو بازی میگم مهیار یک دو سه با دستش عدد یک رو نششون میده 8- خییییییییییییییییلی کمک من میکنه واسم طی میکشه گوشی هامون به شارژمیزنه جارو میکنه دستمال کشی میکنه (یه وقت هایی که من ...
24 آبان 1392

اولین های پسر ی بعد از یک سالگی

 من و امین امشب اومدیم یه سری به پست های پارسال زدیم .دوست داشتیم ببینیم مهیار از آبان پارسال تا الان چه تغییری کرده . وااااااااای انگار اون مهیار پارسالی رو بردن یه مهیار دیگه به جاش آوردن خیلی برام جالب بود بعضی کارهاشو فراموش کرده بودیم من همه پست های این وبلاگ رو دوست دارم .آخه نوشته های خودمه.  اما از همه بیشتر پستهای مربوط به اولین ها به دلم میشینه. امشب هم دوباره همه شو خوندم .  این پست هم یکی از هموناست: حالا برات یه ماشین میزارم تا با پای پیاده نری ادامه مطلب جوجوی من تو یک سالگی واسه اولین بار از چسب زخم استفاده کرد البته به مدت کوتاهی چسب رو دستش موند. چون دوست د...
24 آبان 1392

آخرین روزهای تابستون و اولین روزهای پاییز 1392

  یه سلااااااااااااااااام جانانه بعد از یه غیبت طولانی درسته یه مدت نبودیم اما الان با دست پر برگشتیم   البته اگه گل پسری همینجوری آروم بخوابه و من بتونم عکسها و مطالبی که آماده کردم و اینجا ثبت کنم   اگه بری ادامه مطلب عکسامونو می بینی   پارک ملت     داره با بابایی گربه ها رو نگاه می کنه کشتی کج حیاط خونه بابایی   پسرم داره گل ها رو آب میده   من یواشکی آبو می بستم که خیلی هدر نره و مهیار در کمال آرامش هی می رفت آبو باز میکرد و میومد به بازیش ادامه میداد ...
12 آبان 1392
1